روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

اولبن باري كه نازناز مامان چرخيد

عسل مامان امروز وقتي رو زمين دراز كشيده بود ديدم سعي مي كنه كه بچرخه يهو غلط زد و چرخيد اول دستش زير بدنش قرار گرفته بود اما بعد با سعي و تلاش زود چرخيد و سينه اش روي متكا قرار گرفت . چرخوندمش كه طاق باز بخوابه انگاري كه از اين كار خوشش اومده باشه دوباره چرخيد كاراش خيلي واسم جالب بود الهي كه مامان قداش بشه . عزيزم هر روز داره بزرگتر مي شه اما من خيلي از اين بزرگ شدنش نمي تون لذت ببرم چون بيشتر وقتش رو تو مهد كودكه . مرداد ماه 1383     ...
22 مرداد 1387

بيرون زدن دندوناي روژين

  لثه روژين عزيزم تازه سفيد شده و خيلي اذيتش مي كنه ، همين جور از دهانش آب مي ريزه و بي قرار شده يه كمي دندونش زده بيرون دوست داره هي همه چي رو گاز بگيره شكل صورتش خيلي ناز شده عاشقشم . فروردين 1384
20 فروردين 1387

اولين روز بعد از سيزده بدر

عيد امسال خيلي زود تموم شد بعد از سيزده بدر دوباره بايد روژين عزيز دل مامان و بابايي رو ميبردم مهدكودك خيلي دلم واسش تنگ شده بود ولي چاره اي نبود بايد مي بردم صبح يه ذره روژين جون من ناراحت بود اما وقتي جلوي در مهد رسيد با ديدن دوستاش راحت رفت داخل مهدكودك ولي تا آخر روز احساس دلتنگي شديدي مي كردم . از اينكه خدا بهم يه دختر ناز و ماماني داده خيلي خوشحالم چون يار و همدم من مي شه خدايا شكرت از اينكه نعمت به اين بزرگي به من اعطا كردي . بهار 1386 ...
17 فروردين 1387

چهارمين عيد زندگي مامان و بابايي

اين چهارمين عيديه كه زندگي ما به وجود فرشته الهي نوراني شده رفتيم واسش لباسهاي خوشگل خريد كرديم وقتي اونا رو مي پوشه عين ماه مي شه قربونش برم الهي . خدايا از اينكه وجود زيباي عزيزم رو عنايت كردي ازت تشكر مي كنم و سلامتي اين غنچه نوشكفته رو از درگاهت مي خوام . عاشقشم نوروز 1386 ...
3 فروردين 1387

سومين عيد جيگر مامان و بابايي

فروردين 1385 سومين عيد نوروزيه كه جيگر مامان و بابايي پيش ماست ديگه عسل مامان داره از آب و گل در مي ياد صورتش خيلي ماه شده  خيلي دوستش دارم با اون شيرين زبونيهاش با اون كارايي كه انجا مي ده مثل مربي مهد كودك تو خونه با عروسكاش حرف مي زنه . وقتي به عروسكاش لالايي مي گه عاشق اينم كه بشينم نگاش كنم .   نوروز 1385 ...
2 فروردين 1387

اولين عيد عزيزم سال 1383

اولبن عبديه كه جيگر مامان و بابايي روژين كنار ماست خيلي حس خوبيه وقتي احساس مي كني كه يه تيكه از وجودت رو توي آغوش گرفتي . شبها كه پيشم مي خوابه خيلي دوست دارم بچسبونمش به خودم و بخوابم اما هنوز نمي شه . خيلي دوستش دارم ن خيلي زياد . ...
2 فروردين 1387

پنجمين عيد نور چشممون

امسال پنج تا عيده كه بيشترين خوشبختي رو احساس مي كنم اينكه قبل از عيد مي ريم واسه خريد براي عزيز دلمون ، براي كسي كه واسه بزرگ شدنش ثانيه شماري مي كنم دوست دارم آرزوهايي كه براي عسلم دارم رو بتونم به اجرا دربيارم به اميد اون روزي كه اين عزيز دل ماماني و بابايي را در انتهاي پله هاي ترقي ببينم . ايشاله كه عيدش مبارك باشه دختر كوچولوي من عاشقت هستيم خيلي دوست داريم مي خوام بهت بگم وقتي بابايي داره باهات حرف مي زنه اشك شوق توي چشماش حلقه مي زنه اميدوارم روزي برسه كه تو هم اين حس ما رو بتوني درك كني نازنينم . استقبال از عيد 1387 ...
1 فروردين 1387

دومين عيد عسلم

اين دومين عيدي كه عسل من تو دنياي ما پيش بابايي و مامانيش و كساي ديگه داره زندگي مي كنه اميدوارم كه 100 تا عيد و بهار با خانواده و كنار هم زندگي كنن خدايا ازت مي خوام كه در كنار عزيزم روزها و عيدهاي قشنگي واسه منو پدرش هديه كني . اولين روز عيد 1384  ...
1 فروردين 1387